بي‌دلي را بي سبب آزرده گير

شاعر : فخرالدين عراقي

خاکساري را به خاک اسپرده گيربي‌دلي را بي سبب آزرده گير
واله‌اي از عشق رويت مرده گيرخسته‌اي از جور عشقت کشته دان
جانم اندر تن چون خون افسرده گيرگر چنين خواهي کشيدن تيغ غم
بي‌دلي از غم به جان آزرده گيرچند خواهي کرد ازين جور و ستم؟
نيم جاني مانده وين هم برده گيربرده‌اي، هوش دلم، اکنون مرا
از غم و تيمار جانم خرده گيرگر بخواهي کرد تيمار دلم
عالمي از بهر او آزرده گيرور عراقي را تو ننوازي کنون